افشاگـــری
فــاش می گویم و از گفته ی خــود لرزانم
که ز افشاگـــری آخــــر چـــه رسد بر جانم
هی نگو:بندهی عشق از دو جهان آزاد است
برو مشدی ،که دو ماه است توی زندانم
گرچه گه کاو و گهی كوژ و گهی زنگاری است
چند سالی است که این آینه می گردانم
آب و نانی است در این شغل شریفم که مپرس
آبرو می برم و می رسد آنک نانم
قلمي در كف خود دارم و آماده ی کار
كارفرمـــــــــــاي عزیزی بدهد فرمانم
ادامه مطلب